رشد اجتماعی نوجوانان و تأثیر آن در پیشگیری از آسیب های اجتماعی
مقدمه
نوجوانی به صورتی که امروز آن را می شناسیم پدیده ای نسبتا جدید است و قبل از قرن بیستم کسی نوجوانی را به هیج وجه به منزله ی دوره ای یا مرحله ای از تحول قلمداد نمی کرد.کودکان با رسیدن به بلوغ بلا فاصله به عنوان کار آموز در جهان یزرگسالان قدم می نهادند. پس آشنایی با مفهوم نوجوانی از ره آوردهای روانشناختی در گستره ی جدید تمدن است(منصور، 1385).
در این دوره نوجوان با دو مساله اساسی درگیر است:بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین و بزرگسالان وجامعه و بازشناسی و بازسازی خود به عنوان یک فرد مستقل. رفتار فرد در این دوره گاه کودکانه و گاه همانند بزرگسال است.درطول این دوره معمولا تعارض بین این دو نقش درفرد مشاهده می شود
با در نظر گرفتن بیش از 15میلیون نوجوان و جوان کشور،... قابل تامل است تا به شناخت نگرش ها،مشکلات وخواسته های آنان توجه شود.(اکبری،1387)
نوجوانی چیست؟
نوجوانی معرف عمیقی است که کودک را از بزرگسال جدا می سازد. این دوره واقعا به منزله ی دگرگون شدن است. اگر نوجوانی در وهله ی دگرگون شدن و تغییر یافتن است ولی در عین حال دوره ی شکل گیری و مجهز شدن برای مقابله با مسائل زندگی نیز هست، مسائلی که در زندگی روزمره در اجتماع بزرگسالان مطرح می شوند و وی باید در مقابل آنها وضع مشخصی به خود بگیرد. پس مهمترین پدیده ی نوجوانی مجهز شدن و متحول شدن شخصیت فرد است که فراهم آوردن شرایط ان تحت اشکال مختلف در اعمال نوجوان جلوه گر می شود. این دوره از مراحل نسبتا دشوار تربیت در زندگی آدمی است(شرفی، 1364و منصور،1385). نوجوانی یک دوره انتقالی از وابستگی کودکی به استقلال و مسئولیت پذیری جوانی و بزرگسالی است(لطف آبادی،1385).
مرحله بلوغ جنسی در شرایط تحول بهنجار در دوره ی نوجوانی به وقوع می پیوندد. دوره ی نوجوانی مرز مشخصی ندارد اما تقریبا از 12 سالگی شروع می شود و تا اخر دهه ی دوم زندگی انسان ادامه می یابد(منصور،1356 بنقل از اکبری، 1387).
نوجوان کیست؟
نوجوان همان فردی است که تقریبا تا سن12،11سالگی بر اثر اعجاز دیگر پیروی اخلاقی یعنی قبول رای ونظر بزرگسال لااقل در حلقه ای که حدود و ثغور آن را بزرگسال رسم کرده بود،رفتاری طبیعی و بهنجار از خود نشان می داد،نه تنها به تبعیت تن در می داد،بلکه مایل بود شرایطی را که توسط بزرگسال یا پدر و مادر وی پیش بینی و تعیین شده بود،بپذیرند. اما به ناگاه تغییر رویه می دهد و دیگر برخلاف سابق با آنچه بزرگسال می گوید و سابقا مورد قبول وی بود، گردن نمی نهد... گاهی طرز راه رفتن خود را عوض می کند، لهجه ی خود را تغییر می دهد، رویایی و عشق طلب می شود، به زییباییها با حساسیت می نگرد و اندک اندک قدم به دنیای درون خویش می گذارد. افکار وی بیشتر متوجه مسایلی می شوند که مربوط به زمان حال نیستند و با واقعیات همان لحظه تناسبی ندارد در خلال لین تحول نوجوان آرام آرام نسبت به قدرت فکر هشیار و بزودی در کمند ارزشهای فردی خود گرفتار می شود(منصور،197،196:1385).
نظریه روانی – اجتماعی اریکسون
اریک اریکسون در کتاب «کودکی و جامعه»(1958) مراحل رشد پیشنهادی خود را با نام هشت مرحله زندگی انسان ارائه کرد، چهار مرحله اول مختص دوران کودکی، مرحله پنجم مختص دوره ی نوجوانی و سه مرحله آخر مختص جوانی، میانسالی و پیری است (احدی،جمهری،36:1380).
او مرحله پنجم را که از 12 تا 20 سالگی می داند، بحران مربوط به هویت در برابر سر در گمی نقش نامگذاری کرده است. از نظر اریکسون هنگامی که فرد در چهار مرحله زندگی از رشد سالمی برخوردار باشد، در خاتمه ی کودکی، به احساس استمرار و ثبات نسبی شخصیت دست می یابد ولی با آغاز مرحله پنجم یا نوجوانی،بحران های چهار مرحله قبل احیا می شوند و در نتیجه هویت فرد متزلزل می گردد. برای اینکه نوجوان بتواند هویتی سالم و انسجام یافته داشته باشد باید عناصر مربوط به هویت های چهار مرحله قبل را با یکدیگر ترکیب کند. در اولین مرحله زندگی،هویت طفل بیشتر مبنای فیزیکی یا جسمانی دارد، در حالی که در سه مرحله بعدی، این هویت عمدتا در نقشهای اجتماعی تبلور می یابد، در مرحله پنجم نوجوان برای دستیابی به هویتی تازه باید هویت های حاصل از مراحل پیشین را یکپارچه کند، آن را در هم بیامیزد و مجددا سازماندهی کند.خطری که نوجوان را تهدید می کند، بحران هویت یا سردر گمی و آشفتگی نقش است، در واقع خطر شکل گیری هویت منفی، زندگی نوجوان را تهدید می کند.
اکثریت نوجوانان خود را با یک سوال اساسی و مهم «من کیستم؟» مواجه می بینند (وشاید به همین دلیل آن ها با گروه همسالان خود پیوندی ناگسستنی پیدا می کنند. این گروه ها نقش مهمی درشکل دادن به هویت نوجوان بازی می کنند)(احدی، جمهری40:1380).البته این سوال به یکباره در نوجوانی ظاهر نمی شود، بلکه ریشه های آن از دوران طفولیت وجود داشته است. در جریان رشدف اطفال و کودکان به تدریج وجود خود را از دیگران، و به ویژه مادر متمایز می کنند و وجود خود را کم و بیش مستقل و جدا از دیگران می بینند. این روند از سالهای کودکی اغاز می شود. هویت یابی، در دوران نوجوانی و به موازات رشد فیزیکی، شناختی، اجتماعی و عاطفی اهمیتی خاص می یابد. بسیاری از نوجوانان با شور زیادی از خود سوال می کنند که جایگاه اجتماعی من کجاست؟ شغل آینده من چیست؟ رشته ی تحصیلی من چه خواهد بود؟ سرانجام با چه کسی ازدواج خواهم کرد؟ ارزش های مذهبی، اخلاقی و فلسفی من چه خواهندبود؟ انتخاب راه ها و ارزش های ممکن برای نوجوانان چندان ساده نیست، چرا که آن ها با طیف گسترده ای از انتخابهای ممکن مواجه می شوند و با توجه به تنوع انتخاب باید تصمیم بگیرند.
اریکسون معتقد است که عمده ترین تکلیف یک نوجوان حل بحران «هویت در برابر سر در گمی نقش» است برای رسیدن به هویتی کم و بیش با ثبات، نوجوان باید نیازها، آرزوها و توانایی های خود را به شکل تازه ای سازمان دهی کند، تا لز این طریق بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد(احدی،جمهری،1380).
ویژگی های روانی نوجوانان در نظریه دیوید الکایند[1]
دیوید الکایند(1987) برخی از ویژگی های روانی نوجوانان را که به اعتقاد او حاکی از تفکر خود مرکز بینی آن هاست. به ترتیب زیر بیان کرده است(پاپالیا، دیان. ای و همکاران،1992 به نقل از احدی، جمهری 1380).
الف- انتقاد از افرادصاحب قدرت [2]: نوجوانان، با توجه به آرمانی تجسم کردن دنیا، ممکن است به این اندیشه برسند که صاحبان قدرت مثل والدین و معلمان، همانند گذشته به دیگر افراد بی نقص نیستند. این تغییر در نگرش گاهی نهادهای اجتماعی و ساختار حکومت را نیز در بر می گیرد. و والدین با طبیعی تلقی کردن این امر که ناشی از رشد شناختی آنهاست، در مواجهه با فرزندان موفقیت بیشتری خواهند یافت.
ب- تمایل به مجادله[3]: با توجه به علاقه مندی نوجوانان در به کار گیری توانایی های ذهنی خود، ممکن است در بحث های مذهبی، فلسفی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درگیر شوند، به همین دلیل معلمان و والدین با ایجاد فرصت مناسب به گسترش ذهنی و جلوگیری از مجادله های شدیدتر خانوادگی نوجوان کمک می کند.
ج- توجه به خود[4]: نوجوان تصور می کند که همواره دیگران رفتارهای او را زیر ذره بین ئارند و در مورد نحوه ی افکار و قضاوت دیگران در باره ی خود حساس و نگرانند و تصور می کتتد تفکر دیگران در باره ی آنها مشابه ی تفکری است که در باره ی خود دارند. احتمالا به همین دلیل نوجوانان نسبت به قیافه ی ظاهری، نوع پوشش، رفتار اجتماعی و موفقیت ها و شکست های تحصیلی، اجتماعی بیش از حد حساسیت پیدا می کنند و معتقدند که دیگران نسبت به این گونه خصوصیات باندازه ی خود آنان کنجکاوند.
بنابراین الکایند توصیه می کند که یزرگسالان، خصوصیات نوجوان را به ویژه در ملآ عام مورد ایراد و سرزنش قرار ندهد.
د-خود محوری[5]: طبق این ویژگی نوجوانان تجارب زندگی خود را منحصر به فرد تلقی می کنند و خود را خاص و متفاوت می بینند. شدت این تفکر به اندازه ای است که نوجوانان خود را از قوانین حاکم بر طبیعت و جهان جدا می بینند مثلا بر این باورند که با مصرف مواد مخدر به صورت تفریحی هرگز معتارد نمی شوند یا با سرعت غیر مجاز رانندگی کردن، تصادف نخواهند کرد و این عامل اصلی خطر پذیری های نوجوانان است.
ه- بلا تصمیمی[6]: نوجوان با آگاهی از وجوداحتمالات، خود را در مقابل طیف وسیعی از انتخابها می بیند بنا براین باعث سرگردانی وی در تصمیم گیری می شود، مثل انتخاب رشته تحصیلی، شغل و...
د-دوگانگی در فکر و عمل[7]: مشکل در تفکیک واقعیت از خیال در نوجوان بوجود می آید و نوجوان تناقض هایی در افکار و رفتارها پیدا می کند. مثلا در اعتراض به آلودگی محیط زیست راهپیمایی می کند ولی همزمان دخانیات مصرف می کند یا به نفع نهضت صلح و دوستی در جهان فعالیت می کند و در برخوردهای شخصی خود شدیدا پرخاشگری می کند. (احدی و جمهری،1381 با اندکی تغییر)
بزهکاری و علل آن
مسئله بزهکاری و انحراف نوجوانان و جوانان از دیر باز در جامعه ی بشری مورد توجه اندیشمندان بوده است. همزمان با گسترش انقلاب صنعتی و گسترش دامنه ی نیازمندیها، محرومیت های ناشی از عدم امکان بر اورده شدن خواستها و نیازهای زندگی موجب گسترش شدید و دامنه دار فساد،عصیان، تبهکاری، سرگردانی، دزدی، انحراف جنسی و دیگر انحرافها در اطفال و نوجوانان شده است.
اندیشمندان و دانشمندان علوم اجتماعی، روانشناسی، روانپزشکی، آموزش و پرورش و جرم شناسی در راستای شناسایی علل و یافتن راه حلی جهت پیشگیری از انحرافات جوانان به پژوهش پرداخته اند (احدی،محسنی 1381).
حاصل ونتایج این پژوهش ها گرد آوری علل مختلف از دیدگاههای متفاوت است که فهرست وار بیان می شود:
1.عوامل طبیعی و جغرافیایی 2.عوامل اجتماعی 3. عوامل اقتصادی 4. مهاجرت 5. عوامل خانوادگی 6. ارزشهای تربیتی خانواده 7. عوامل سیاسی 8. نگرش زیستی- اجتماعی 9. عوامل روانی (همان منبع).
از بین عواملی که با توجه به نتایج پژوهش ها به عنوان عوامل اثر گذار بر بزهکاری نوجوانان شناخته شده اند، عوامل روانی و اجتماعی را بیشتر مورد بررسی قرار می دهیم:
ویژگی های روانی و شخصیتی نوجوانان بزهکار
طبق تحقیقات انجام شده، ویژگی های شخصیتی که در نوجوانان بزهکار بیشتر آشکار است عبارتند از: توانایی ابراز وجود در اجتماع، جسارت و بی اعتنایی، داشتن احساس دوگانه نسبت به افراد مرجع، عدم موفقیت، خشم و آزردگی و احساس تنفر، احساس دشمنی و خصومت، دارای شک و تردید، خرابکاری و ویرانگری، داشتن رفتارهای هیجانی و عدم توانایی خود بازداری.
این دسته از نوجوانان، خودشان را با صفاتی چون: تنبل،بد،اندوهگین، غافل و نادان توصیف کرده اند. این توصیف ها حاکی از آن است که آنان خودشان را افرادی نامطلوب می پندارندو گرایش و تمایلی برای دوست داشتن و ارزش گذاری و احترام به خود ندارندو تصویر آنان از خود، عموما آشفته، درهم پر کشاکش، نامطمئن و متغیر است.
احتیاط و ملاحظه کاری در آنها کمتر است و در ارتباط با دیگران انصاف کمتری نشان می دهند،کمتر دوستانه و گرم به نظر می رسند، احساس مسئولیت در آنها اندک است، بیشتر رفتارهای آنی و تکانشی از خود بروز می دهند، پریشانی اندیشه و حواس پرتی دارند، در کار و تکالیف مدرسه کمتر پشتکار نشان می دهند و نسبت به منابع قدرت آشتی ناپذیر هستند. همسالان و همکلاسیها کمتر به آنها علاقه نشان می دادند و کمتر پذیرای آنها هستند.
از دید آموزگاران، این گونه مشکلات اجتماعی و تحصیلی در این دانش آموزان، بازتاب مشکلات عاطفی است و بزهکاران آینده اغلب از خانواده های آشفته، ناامن و مختل بر می خیزند.
عوامل اجتماعی
اطلاعات و ملاکها و نتایج مطالعات نشان دهنده آن است که میزان تاثیر عوامل اجتماعی در ایجاد بزهکاری نه تنها کم نیست، بلکه تاثیر شایان توجهی دارد.... شناسایی فرد می باید بر اساس شرایط زندگی او باشد تغییر شرایط زندگانی موجب تغییر شخص در تمامی ابعاد می شود و او را دگرگون می سازد کودکان و نوجوانان بیش از سالخوردگان تحت تاثیر عوامل اجتمعی، خانواده، محیط طبیعی، گروه جوانان و غیره هستند. این محیط به طور مستقیم و غیر مستقیم با تمام وسایل که در اختیار دارد آنها را تحت فشار اجتماعی قرار می دهدو این احتمال که جوانان از این نیروهای مهار کننده رهایی یابند، بسیار کم است(احدی،محسنی،1380).
اثر سبک های فرزند پروری خانواده ها بر ناسازگاری اجتماعی
خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی جزء عوامل اجتماعی اثر گذار بر نابسامانیهای نوجوانان محسوب می کرد.
از نظر تربیتی و سبک فرزند پروری، خانواده می تواند در جهت ناسازگاری های اجتماعی نوجوانان نقش بسزایی ایفا نماید. از این دیدگاه خانواده ها به چهار دسته تقسیم می گردند، که عبارتند از: سبک مستبد[8]، سبک سهل گیر[9]، سبک غافل[10] و سبک قاطع[11]
1) سبک مستبد: د رخانواده های دارای سبک مستبد قواعد و قوانین خانوادگی زیاد ولی محبت و توجه کم است. در برنامه ریزی ها به خواسته ها، علایق و سلیقه های فرزندان خود چندان اعتنایی ندارند، با این که انتظارات زیادی دارند ولی معمولا دلیل و منطق آنها را بیان نمی کنند، والدین برای اطاعت ارزش زیادی قائلند و آن را یک ارزش مهم در خانواده می دانند.
در باره ی پیامدهای این سبک می توان به موارد زیر اشاره کرد: مشکلات رفتاری، عزت نفس ضعیف، انزوا و گوشه گیری، ضعف در هدف گزینی و تصمیم گیری، اضطراب بالا،فقدان کنجکاوی،وابستگی به والدین، واکنش ضعیف در مقابل ناکامی ها(در دختران تسلیم و در پسران خصومت بیشتر دیده می شود).
2) سبک سهل گیر: در خانواده های آسان گیر قواعد و قوانین خانوادگی وجود ندارد و انتظار و توقع از فرزندان کم و توجه و محبت زیاد است. بر اساس دیدگاه این گونه خانواده ها، انتظار و توقع مسئولیت یا وظیفه داشتن از فرزندان اشتباه است که باعث رنج و ناراحتی آنها می شود. به همین دلیل فرزندان را بیش از اندازه آزاد، بی مسئولیت و بی برنامه می گذارند.
پیامدهای خانواده های سهل گیر را می توان چنین بیان نمود: تکانشی و ناپخته اند، دیگران را دست کاری می کنند، د رفهم پیامدهای رفتارهای خود ضعیف اند، موفقیت های تحصیلی اندکی دارند، مشکلات رفتاری و پرخاشگری زیادی دارند، به شدت مستعد مصرف موادند.
3) سبک غافل: از فرزندان جدا بوده و کاری به کار آنها ندارند و برای فرزندان خود برنامه، انتظار، توقع و مسئولیت خاصی تعیین نکرده اند. همچنین توجه، محبت،صمیمیت و عاطفه ی خاصی نیز به فرزندان خود نشان نمی دهند.
والدین فقط نیازهای اولیه فرزندان خود از جمله غذا،پوشاک،تحصیل و... را تامین می کنند و در سایر موارد عاطفی، روانی و پشتیبانی زندگی کاری به فرزندان خود ندارند و برای آنها قسمتهای دیگر زندگی شان مثل کار، تفریح، روابط اجتماعی، معاشرت و... مهم تر از فرزندان است و نظارتی بر رفتار فرزندان خود ندارند.
از پیامدهای این گونه خانواده ها می توان موارد زیر را بیان نمود:طرد،ضعف یا فقدان دلبستگی ایمن، ضعف مهارتهای هیجانی، شناختی و اجتماعی، پرخاشگری، عدم پیروی از استانداردها، نافرمانی، رفتارهای ضد اجتماعی، همراه شدن و پیوستن به گرو ها و باندهای ضد اجتماعی.
از مشکلات شایع در خانواده های غافل می توان به موارد زیر اشاره نمود: مشکلات خانوادگی،مشکلات عاطفی بین زن و شوهر، فوت یکی از والدین یا یکی از اعضای خانواده، نبود یکی از والدین در منزل به علت ماموریت،زندانی شدن، اشتغال و...،مشکلات مالی و اقتصادی، بیماری ها و اختلالات مختلف جسمی و روانی از جمله اعتیاد یکی از اعضای خانواده به خصوص والدین،طلاق و جدایی والدین و والدینی که مشاغل یا موقعیت های مهم و پر مشغله ای دارند.
4) سبک قاطع: این سبک بهترین سبک فرزند پروری است که در آن والدین هم از فرزندان خود انتظاراتی دارند وهم نسبت به آنها توجه و محبت نشان می دهند، انتظارات منطقی و متناسب با سن آنهاست و ان انتظارات را با فرزندانشان در میان می گذارند و در این زمینه با آنها گفت و گو می کنندو همچنین این گونه والدین دلیل و منطق روشنی برای قواعد خانوادگی مطرح می کنند.
پیامدهای این گونه خانواده ها عبارتند از: شاد بودن اعضای خانواده، اتکا به نفس، تنظیم هیجانی، مهارتهای قوی اجتماعی، انعطاف پذیری در مورد کلیشه های جنسیتی، توانایی استدلال قوی در مورد اعماال و رفتارها، توانایی سنجیدن پیامدهای رفتارهای خود، ارزش گذاری زیاد برای همکاری و مسئولیت اجتماعی، داشتن استقلال، روحیه چالش با مشکلات، پیشرفت تحصیلی بالا، شایستگی ها و توانمندی های قوی روانی و اجتماعی، قدرت قضاوت خوب، فهم ودرک بالا از ارزشها، اخلاقیات و اهداف زندگی.(نوری، پاورپوینت)
در مقایسه چهار نوع سبک فرزند پروری در ارتباط با ایجاد زمینه برای ابتلا به آسیب اجتماعی از جمله اعتیاد به مصرف مواد مخدر چنین می توان نتیجه گرفت سبک فرزند پروری قاطع بدلیل این که همه چیز همان طور که در رابطه با فرزندان انتظار می رود، پیش می رود ولی در سه سبک دیگر با توجه به نقایصی در هر یک از آنها وجود دارد، میزان ابتلا کودکان و نوجوانان به اعتیاد بیشتر است.
در سبک غافل بدلیل نبود نظارت و کنترل رفتاری منظم، ضعف در درونی سازی ارزشها و ارمانهای والدین و اجتماعی شدن و بد رفتاری و آزار فرزندان و در سبک سهل گیر، چون والدین بیش از حد از فرزندان محافظت کرده و فرصت کافی برای رشد توانایی های روانی و اجتماعی فرزندان باقی نمی ماند و بچه ها در زمینه های تحصیلی، ناکامی ها و شکست های مکرر را تجربه می کنند و راه های مقابله ای درست را نمی آموزند و بالاخره در سک مستبد که اختلالات افسردگی در فرزندان دیده می شود و بچه ها برای کنترل، راهنمایی و هدایت شدیدا به والدین وابستگی دارند، بنابراین در این سه سبک، زمینه چنان آماده می شود که فرزندان در مقابل آسیب های اجتماعی تاب مقاومت نداشته و به دام آن آسیب ها گرفتار می آیند.
نتیجه گیری
آنچه مسلم است خانواده به عنوان یکی از ارکان جامعه محسوب می شود که تمام سعادت ها و شقاوت های انسان از آن جا آغاز می گردد. با توجه به کارکردهای فراوان خانواده، سبک های فرزندپروری، ارتباطات موجود بین اعضای خانواده و تأمین محلی امن برای بر آوردن نیاز فرزندان و پروراندن فرزندانی قوی و مستقل که بتوانند در آینده و در اجتماع در مقابل مشکلات بوجود آمده، راه راست را انتخاب کنند و بحران ها را پشت سر بگذانند.
والدین آگاه و مقتدر و همچنین علاقمند به فرزند پروری در جهت تربیت درست فرزندان خود تلاش و کوشش می کنند و همان قدر که برای خوراک و پوشاک و دیگر مایحتاج آنها تلاش می کنند برای رفع نیازهای روحی و روانی آنها هم دارای برنامه هستند.
خانواده ها با فراهم آوردن شرایط مطلوب در بطن خود به فرزندان در گذار از این مرحله که از نظر اریکسون مرحله بحران هویت و سردرگمی نقش است، عبور کنند یعنی نوجوان می تواند برای سوال«من کیستم؟» پاسخ درست پیدا کند و از نظر اجتماعی و روانی رشد نموده و به بلوغ کامل برسد.
همچنین بر اساس نتایج تحقیقات الکایند که ویژگی های روانی نوجوانان را مطرح می نماید، نوجوان زمانی می تواند همه آنها را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد و به سلامت عبور نماید و تنش های ناشی از آنها را حل نماید که دارای پشتیبان و راهنمای قوی و مستحکم مثل خانواده داشته باشد یعنی او را درک کرده و به موقع به نیازهای او پاسخ دهند و او را در این گیر و دار به درستی راهنمایی نماید.
به همین منظور خانواده ها زمانی می توانند به وظیفه خود عمل نمایند که در زمینه فرزند پروری و طرز رفتار و برخورد و تربیت فرزندان خود آگاهی کامل داشته باشند و دارای سبک فرزند پروری قاطع باشند چون در این سبک احتمال گرایش فرزندان به طرف آسیب های اجتماعی کمتر است و فرزندان این قبیل خانواده ها کمتر طعمه ی دام آسیب های اجتماعی می شوند به دلیل که راه های مقابله را بخوبی می آموزند.
منابع
1- احدی، حسن و جمهری،فرهاد(1380)، روانشناسی رشد (2): نوجوانی،جوانی،میانسالی، پیری،تهران،انتشارات پردیس.
2- احدی،حسن و محسنی، نیک چهر (1381) روانشناسی رشد: مفاهیم بنیادی در روانشناسی نوجوانی و جوانی، تهران، انتشارات پردیس.
3- اکبری، ابوالقاسم(1387) مشکلات نوجوانی و جوانی، تهران، انتشارات رشد و توسعه.
4- شرفی، محمدرضا(1364) مراحل رشد و تحول انسان به ضمیمه مقدمه ای بر دیدگاه اسلام در مورد رشد، تهران، انتشارات شرکت سهامی وزارت ارشاد اسلامی.
5- لطف آبادی، حسین(1385) روانشناسی رشد(2): نوجوانی، جوانیو بزرگسالی، تهران، انتشارات سمت.
6- منصور، محمود(1385) روانشناسی ژنتیک:تحول روانی از تولد تا پیری، تهران، انتشارات سمت.
7- نوری، ربابه «پاورپوینت با موضوع سبک های فرزند پروری خانواده ها».
- لینک منبع
تاریخ: جمعه , 10 آذر 1402 (19:12)
- گزارش تخلف مطلب