امروز یکشنبه 02 دی 1403 http://file.cloob24.com
0

داده کاوی Data Mining، به معنای اکتشاف و تحلیل شمار زیادی از داده ها جهت کشف الگوها و قواعد معنادار است.

هدف اصلی داده کاوی آن است که به یک بنگاه اقتصادی اجازه دهد تا بازاریابی، فروش و عملیات پشتیبانی مشتریان را از طریق درک بهتر از مشتریانشان بهبود بخشد.

در واقع اطلاعات و داده های خام بسیاری از طریق، تراکنش ها، بررسی و مشاهده رفتار مشتریان، مصاحبه و تحقیقات بازار جمع آوری می شود و سپس تلاش می شود روندهای پنهان موجود در این داده ها شناسایی شوند، این روندهای پنهان می توانند اطلاعات ارزشمندی را در اختیار بازاریابان قرار دهند، که می توانند تاثیر به سزایی در ایده پردازی برای تصمیمات استراتژیک بازاریابی داشته باشند.

داده کاوی در دو دسته هدایت شده و هدایت نشده قرار می گیرد.

داده کاوی هدایت شده تلاش می کند تا برخی از زمینه های هدف نظیر اطلاعات مربوط به درآمد یا پاسخ را توضیح بدهد یا طبقه بندی کند.

این در حالی است که داده کاوی هدایت نشده تلاش می کند تا الگوها یا تشابهاتی را در بین گروه های موجود از رکوردها (ثبت ها) و بدون استفاده از زمینه هدف خاص یا گردآوری کلاس ها و طبقه های از پیش تعریف شده، پیدا کند.

0

کاربرد هوش مصنوعی در بازاریابی

امروزه هوش مصنوعی تبدیل به یکی از ضروری‌ترین عناصر تجارت شده و در بسیاری از پلتفرم‌ها و اپلیکیشن‌ها جای خود را باز کرده است.

بازاریابی دیجیتال نیز یکی از حوزه‌هایی است که با ورود هوش مصنوعی بسیاری از چالش‌های آن رفع شده و دچار تغییر و تحول شده است.

مانند اینترنت اشیا و خودروهای بدون سرنشین و بسیاری از تکنولوژی‌هایی که آرام‌آرام جزئی از همه‌ی ابعاد کار و زندگی ما می‌شوند، هوش مصنوعی نیز در علم بازاریابی دیجیتال، هنوز به دوران بلوغ خود نرسیده است.

0

مقدمه

در دهه هفتاد شواهدی از افزایش مشارکت زنان در رفتار جنایی به منصه ظهور رسید. پژوهشگران، رشد فزاینده جرائم زنان را به آزادی آنها اشتغال خارج از خانه، تضعیف کنترلهای اجتماعی و مشارکت فزاینده آنها در بازار کار نسبت داده اند (آدلر 1975 و اسمارت 1976).

آنها معتقدند که آزادی زنان در توسعه توانمندی هایشان به منظور تحقق اهدافشان در زندگی، آنها را بطور همزمان در معرض ناکامی ها و فشار زندگی نیز قرار می دهد که در گذشته چنین مشکلاتی را عمدتاَ تجربه می کردند. چنین تحولاتی زنان را در معرض فرصتهایی برای ارتکاب جرایم، به ویژه جرایم مالی قرار می دهد.

علی رغم کارکردهای مثبت و مناسبی که آزادی زنان به ارمغان آورده است،‌ارتباط بین آزادی زنان و افزایش میزان جرایم در میان آنها به ویژه جوامع صنعتی آشکار است با این حال،‌ اگر چه سهم زنان در ارتکاب جرایم افزایش یافته ولی هنوز نرخ جرایم زنان کمتر از 15% نرخ کل جرایم است.(رید 2000)

در این میان جامعه شناسان بر انتظارات تقسیم شده ای تأکید دارند که به صورت تمایزی برای مردان و زنان کاربرد دارد. مرد سالاری و تبعیض علیه زنان موجب گردید که در برابر تخلفات مشابه مردان و زنان،‌ برای زنان مجازاتهای سنگینی در نظر گیرند و تبعات منفی زندان برای زنان بیشتر از مردان بوده و زندان آسیبهای جدی روانی و اجتماعی بر زنان وارد می کند. بنابراین بررسی تحلیلی علمی وضعیت زندان زنان و بازنگری در مجازات زنان برای زنان متخلف ضروری به نظر می رسد.

0

چکیده:

افزایش روز افزون فرار دختران از کانون گرم خانواده و پیامدهای مخرب آن بر فرد، خانواده و جامعه یکی از آسیب های جدی است که در سالهای اخیر گریبانگیر جامعه اسلامی ما شده است. عوامل مختلفی زمینه ساز خانه گریزی دختران می باشند. بر خلاف بر خی نظرات که فقط خانواده و یا اجتماع را به تنهایی در بوجود آمدن آن دخیل می دانند، در واقع می توان گفت فرار دختران یک پدیده چند علتی (multy factorial) است. بطوریکه عوامل مختلفی دست بدست هم داده و زمینه را برای بروز این پدیده بوجود می آورند.

تحقیقات نشان می دهد که سردی روابط عاطفی والدین،‌متارکه، طلاق، وجود ناپدری و نامادری، بی سرپرستی و بدسرپرستی، خشونت در خانواده، فقر اقتصادی و فرهنگی، اعتیاد، مشکلات روحی روانی، و افزایش ناهنجاریهای اجتماعی، از مهمترین عوامل بر انگیزاننده میل فرار ختران می باشد.

استحکام نظام خانواده، افزایش توان مالی خانواده های آسیب پذیر، آموزش به خانواده ها و جوانان در خصوص ویژگیهای دوران نوجوانی و بلوغ،‌ ایجاد مراکز رایگان مشاوره و مددکاری خانواده در مناطق آسیب پذیر، فراهم نمودان زمینه اشتغال نوجوانان در مراکز باز پروری، ‌توجه به زنان و دختران به عنوان قشر آسیب پذیر جامعه و استفاده از مددکاران و مشاوران با تجربه در مدارس از جمله راهکارهی پیشگیری از فرار دختران می باشد.

0

1 - در تجارت نوین عبارت همیشه حق با مشتری است به صورت یک شعار در آمده است. همانند بسیاری از عبارت های رایج منشا این گفته به روشنی مشخص نیست. این گفته را به لرد سنیزبری در بریتانیا نسبت می دهند، اما گفته می شود که جان وانامیکر مالک یک فروشگاه بزرگ در فیلادلفیا، نخستین کسی است که در دهه 1860 میلادی این عبارت را برای اولین بار به کار برده است.

مفهوم مشتری در کانون فعالیتها و فلسفه وجودی سازمانهای تجاری و بازرگانی قرار دارد. در زمان کنونی حفظ رابطه با مشتری امری ضروری به حساب می آید. جورج گرین در کتاب خود به نام «تامین رضایت مشتری» یک قانون طلایی ارائه کرده و گفته است: مواظب مشتریان خود باشید، زیرا اگر چنین نکنید، کس دیگری این کار را انجام خواهد داد. (3)

2 - مشتری شخصی، اشخاص یا سازمانهایی هستند که با دیگری قرارداد می بندند تا او کالا یا خدمتی ارائه کند. مشتری کسی است که برای او یک فرد یا یک سازمان نیازی را تامین می کند.

مشتری برون سازمانی به شرکت سود می رساند. درحالی که مشتری درون سازمانی ارزش افزوده را بالا می برد. در زنجیره ارزش، هر شخص یا فرایند (برای شخص) به صورت یک مشتری درمی آید. (8)

ارتباط خوب با مشتری به ورای تامین نیاز مشتری می رسد، بلکه از دیدگاه خواست موجب می شود تا مشتری از آن لذت برد. هر سازمان باید بکوشد با مشتریان رابطه خوبی برقرار کند، و تنها به وجود رابطه اکتفا ننماید.

از این دیدگاه هریک از عرضه کنندگان داخلی نیاز به داشتن رابطه خوب با مشتریان خارجی دارد.

مشتری گرایی، روشی است که در آن نخست به نیازهای مشتری توجه می شود و سپس درصدد تامین این نیازها برمی آیند. مشتری را نباید از دیدگاه یک دادوستد موردتوجه قرار داد. ولی باید براساس تکرار دادوستد، به صورت ارزش مادام العمر به او نگاه کرد.(12)

3 - مایکل پورتر صاحب نظر توانمند و ارزشمند آمریکایی که در صحنه بازاریابی اظهارنظر می نماید، درمورد قدرت نسبی چانه زدن بین عرضه کننده مواد و کالا و مشتری مطالب ارزنده ای نوشته است. توازن بین این دو ثابت نبوده و از سالهای میانی دهه 1800 همواره کفه ترازو به نفع مشتری سنگینی کرده است.

متاسفانه تعداد زیادی از تولیدکنندگان خودرو در نادیده انگاشتن دیدگاه مشتریان اصرار می ورزیدند و محصولاتی را تولید کردند که با شکست مواجه شد. موفقیت صنایع خودرو ژاپنی، تا حد زیادی بدان سبب بود که به دیدگاه مشتریان توجه داشت و چیزی را عرضه نمودند که مورد خواست آنها بود. در دیدگاه مشتری گرایی، مشتری به صورت بخش جدانشدنی از فرایند سازمان درمی آید. در یک محیط بسیار رقابتی هرقدر سازمان درمورد نیازهای مشتریان اطلاعات بیشتری به دست آورد و هرقدر راحت تر بتواند با آنها تماس برقرار کند، در صحنه رقابت موفق تر خواهدبود. (18)

چالشها و خواستهای کنونی مشتریان این است که می خواهند آگاهی یابند، به علت هر امری پی ببرند و تنها به شیوه عمل توجه نمی نمایند.

0

در واقع هر قدر عدم اطمینان محیطی بیشتر و بی‌ثباتی و ناپایداری آن افزونتر گردد، توجه به خواست‌ها و نظرات مشتری برای بقاء، تداوم و رشد سازمانها بیشتر ضرورت می‌یابد. تمرکز و توجه محوری به خواست‌های مشتریان از مشخصات بارز سازمانها در این دهه و البته دهه‌های آینده است. بدون شک سازمانهایی در این مسابقه سخت و بی‌پایان پیروز خواهند شد که سریعتر و بهتر از رقبا نیازها و خواست‌های مشتریان را تشخیص داده و منطبق و بلکه فراتر از انتظارات مشتری محصولات خود را تولید و ارائه نمایند. پیدایش دانش بازاریابی با انقلاب صنعتی که با خود تخصص‌گرایی، تولید مکانیزه، انبوه و استاندارد را به ارمغان آورد، همراه بود و ابتدا برای حل مشکلات فروش محصولات سازمانها و کسب سود بیشتر مطرح و به سرعت گسترش یافت. نگرش بازاریابی ابتدا از تولید مداری آغاز و به فروش مداری، بازار مداری و نهایتا مشتری مداری تحول و تکامل یافت هدف از رویکرد سنتی بازاریابی که مفاهیم تولید مداری و فروش مداری را دربردارد، ایجاد شرایط مناسب برای فروش محصولات سازمان و به حداکثر رساندن میزان فروش است. در این رویکرد رمز و راز سودآوری، افزایش تولید و فروش است. رویکرد نوین بازاریابی نقطه مقابل رویکرد سنتی آن است. خاستگاه تمامی اهداف و برنامه‌ها و اقدامات سازمانی در مفهوم نوین بازاریابی به طور اعم بازار و به طور اخص مشتری است. رضایت و مالا خرسندی مشتری قله آمال و اهداف سازمانی است. کسب سود و به حداکثر رساندن آن هدف نیست بلکه پاداش نیل به رضایت و خشنودی مشتری است. در واقع کسب سود از طریق رضایت مشتری حاصل می‌شود و معنی و مفهوم می‌یابد. مشتری مداری جدیدترین رویکرد بازاریابی و نقطه تکامل آن است. این رویکرد که یک استراتژی جامع برای اداره، هدایت، رشد و توسعه سازمانهای تجاری است، بیانگر آن است که تمامی اقدامات و فعالیت‌های سازمانی می‌بایست براساس خواست و نظر مشتری تعریف و انجام شود. یعنی همانند گردش زمین به دور خورشید، سازمان نیز صرفا باید حول محور مشتری حرکت و چرخش نماید. مشتری مداری نوشدارو و راز بقاء و موفقیت سازمانها در محیط به شدت تغییرپذیر کنونی است. فرآیند رویکرد مشتری مدار با مطالعه و بررسی نیازها و خواست‌های مشتریان آغاز می‌شود و با طراحی محصول، تولید و فروش و سپس با سنجش رضایت مشتری به عنوان شاخص اصلی عملکرد ادامه می‌یابد پایه و اساس انجام تمامی مراحل عملیات سازمان، داده‌های کسب شده از مشتری است. در واقع درونداد مشتری، مهم‌ترین ورودی سیستم سازمانهای مشتری مدار است. مشتری، محور حرکت این نوع سازمانهاست. توجه به خواست و انتظار مشتری چراغ راهنمای عملیات و اکسیر حیات و بقای سازمان است. محصولات، پاسخ سازمان به خواست‌های مشتریان است و براساس انتظارات آنان طراحی تولید و عرضه می‌شوند. در الویت قراردادن مشتری در همه امور و برنامه‌ها، همچنین پاسخگویی موثر به نیازها و خواست‌های او، سرآغاز رویکرد نوین بازاریابی است. مشتری عامل اصلی حیات، بقاء، رشد و توسعه هر سازمان تجاری است. هدف اساسی سازمان مشتری مدار نیز ایجاد و حفظ مشتری راضی است. در این راستا ارتقاء رضایت مشتری و فراتر رفتن از انتظارات او، محرک اصلی تحرک و فعالیت سازمانی است. سنجش رضایت مشتری (CSM) و داده‌های حاصل از وی، ابزار بسیار کارآمد و موثر در نیل به هدف مذکور است. تکنیک CSM، در اصل نوعی مکانیزم رسمی به منظور شناخت نظرات و انتظارات مشتری جهت بهبود امور و نوآوری است. نظامی برای دستیابی، تحلیل و استفاده از درونداد اطلاعات مشتری در فرایند یادگیری سازمان است. در واقع اگر بخواهیم "ارزش مشتری" به خوبی ایجاد شود، برنامه CSM عنصر یا عامل ضروری آن خواهد بود. سطح "ارزش مشتری" حدی است که در آن انتظارات مشتری برآورده شده یا از آن فراتر می‌رود. برنامه CSM بهترین شیوه برای مشخص کردن این انتظارات است. بدون این برنامه بیشترین کاری که سازمان می‌تواند انجام دهد، حدس و گمان راجع به انتظارات مشتری است و البته حدس و گمان اساس خوبی برای تصمیم‌گیری نیست. CSM ابزار اساسی و محوری در تحقق رویکرد مشتری مدار است. یک برنامه خوب CSM مشتری را به بخش پویا و حیات‌بخش یادگیری سازمان و فرایند تصمیم‌گیری تبدیل می‌کند. این برنامه، ایده‌ها را به منظور نوآوری‌های تولیدی و حتی مدیریتی، تسخیر می‌کند. برنامه CSM نه تنها پاسخگوی سئوال "چه کاری می‌توان به منظور بهبود ارزش انجام داد؟" هست، بلکه جوابگوی پرسش "چگونه می‌توان فرایندها را بهبود بخشید؟" نیز می‌باشد. این امر مستلزم آن است که اطلاعات کیفی و کمی به طور وسیع منتشر شده و به کار گرفته شود. سازمانهای مشتری مدار همواره از طریق اجرای مداوم و سیستماتیک تکنیک CSM، درونداد بهتری فرایندهای طراحی و تولید محصول، رسیدگی به شکایات مشتری، نگهداری مشتری و راههای مؤثر اختلاط فعال و تماس رودرو با مشتری است. داده‌های حاصل از CSM همچون نورافکنی، مسیر و چگونگی تصمیمات و اقدامات سازمانی را روشن و مشخص می‌کند و به طور مداوم سازمان را با یادگیری، پویایی و نوآوری تقویت می‌نماید.

حافظی، احمد- پایان نامه (کارشناسی ارشد)-دانشگاه تهران،1376-مرکزاطلاعات و مدارک علمی ایران

0

1) برای جذب مشتری جدید هیچ گاه از مشتری قدیمی غافل نشوید

اگر چه جذب مشتری جدید کاری جذاب است ولی اگر مشتری قدیمی چنین بپندارد که اهمیت خود را از دست داده است از شما دور خواهد شد.

2) پس از بروز مساله(از نظر ارتباط با مشتری)هر چه سریع تر آن را حل کنید

هیچ سازمان، کالا یا خدمتی نمی تواند برای همیشه کامل باشد. در ارتباط سازمان با مشتری امکان دارد، مساله یا شکایتی به وجود بیاید.

شکایت تبدیل به ابراز نظر مثبت و موجب افزایش وفاداری مشتری خواهد شد.

معمولا افراد آخرین رویداد را بیشتر در ذهن خود نگه می دارند و اگر آخرین رویداد این باشد که سازمان برای حل مساله دریغ نکرده است، این اقدام می تواند موجب حفظ و تقویت ارتباط با مشتری شود.

کل داستان در این است که مشتریان ناراضی بیش از مشتریان راضی، دوست و رفیق دارند.از همین دیدگاه تمایل بیشتری دارند که درباره حرکت نامناسب یک فروشگاه یا نارضایتی خود از یک محصول و خدمات به دوستان، خانواده و همتایان بگویند، ولی درباره خوبی سازمان یا فروشگاه سخن زیادی بر زبان نمیارند.

3) همیشه حالت بدون باخت به وجود بیاورید

هیچ گاه نباید مشتری بازنده باشد. اگر در یک معامله مشتری بازنده باشد، احتمال کمی وجود دارد که باز هم به آن فروشگاه مراجعه یا از همان محصول استفاده کند.در اینجا دو راه حل وجود دارد که هم مشتری و هم فروشنده می توانند برنده باشند:

الف) فروشنده برای حفظ مشتری و افزایش وفاداری او در مواردی سود کم را تحمل کند.البته برای یک دوره کوتاه مدت.

ب) دادن پاداش، بابت وفاداری مشتری که در نتیجه در هر معامله سود فروشنده اندکی کمتر می شود ولی با افزایش تعداد مشتری ها این کمبود جبران خواهد شد.

4) همیشه حق با مشتری نیست ولی مساله مهم تفهیم این موضوع به مشتری است

اغلب مشتری مرتکب اشتباه می شود.امکان دارد مشتری انتظارات نامعقولی داشته باشد.این یک واقعیت است که سازمان بدون مشتری نمی تواند وجود داشته باشد اما کارکنان واحد فروش باید بتوانند به مشتری تفهیم کنند که اشتباه از جانب او بوده است، ولی باید در این کار ظرافت عمل وجود داشته باشد.

5) مشتری خواستار لذت است نه تامین رضایت

فقط تامین رضایت مشتری موجب ایجاد وفاداری وی نسبت به سازمان نخواهد شد،بلکه لذت بردن از محصول و خدمات موجب افزایش وفاداری خواهد شد. اگر سازمان ها بتوانند با مشتریان صمیمی شوند و به خواست مشتری گوش دهند موجب خواهند شد که آنان از این رابطه لذت ببرند. برای اینکه مشتری از محصول لذت ببرد نباید هزینه محتمل شود. اگر خدمت ارائه شده از حد انتظار بیشتر باشد، موجب لذت بردن وی از این خدمت خواهد شد.

6) نباید فراموش کرد که مشتری حق انتخاب دارد

از آنجا که بازارها روز به روز بیشتر می شوند، هیچ سازمانی نمی تواند در مورد وفاداری مشتریان مطمئن باشد. بسیاری از مشتریان به ظاهر راضی به محض اینکه روزنه ای پیدا شود به شرکت رقیب روی می آورند. هر سازمانی که متوجه وجود فرصتی شود باید تماس های خود را با مشتریان بیشتر و رابطه را تقویت نماید. یک تلفن به مشتری برای آگاهی از دیدگاه وی درباره خرید می تواند رابطه را تقویت نماید.

7) برای پی بردن به خواست مشتری به حرف های او گوش فرا دهیn

دوره ای که سازمان ها تصمیم می گرفتند چه کالایی را عرضه کنند و سپس آن را به مشتری تحمیل می کردند به سرعت به پایان می رسد. تنها راهی که می توان متوجه خواست مشتری شد این است که به حرف های آن ها گوش فرا دهیم. اگر کسی حرف بزند و ما به او گوش ندهیم، با ما خداحافظی خواهد کرد. ارتباط بامشتری بر پایه همین اصل قرار دارد. یکی از سریعترین راه ها برای از دست دادن مشتری این است که آنها را نادیده گرفته و به آنها توجه نکنیم.

8) درباره کالا و خدمات دیدگاه مثبت داشته باشید

کسانی که برای یک سازمان کار می کنند باید در مورد آن سازمان و محصولات آن همواره تصویر مثبتی به مشتری ارائه کنند. می گویند یک کارخانه بزرگ تولید خودرو دارای دو توقفگاه بود. توقفگاه نخست که از خیابان مجاور قابل مشاهده بود متعلق به آن دسته از کارکنان بود که با خودروی تولیدی همین شرکت به محل کار خود می آمدند. کارکنانی که با خودروهای تولیدی شرکت های دیگر به آنحا می آمدند ناگزیر بودند در توقفگاه دوم، دورتر از خیابان مجاور توقف کنند. شرکت دارای این دیدگاه بود که اگر مشتریان بالقوه مشاهده کنند که کارکنان شرکت از محصولات شرکت های رقیب استفاده می کنند، این پرسش در ذهن آنها خطور می کرد.

9) خود را به جای مشتری بگذارید تا احساسات او را درک کنید

همیشه ارزش آن را دارد که خود را به عنوان مشتری بدانید که به سازمان وارد می شود. همیشه خود را به جای مشتری بگذارید و آنگاه بپرسید: آیا این سازمان از ورود من استقبال به عمل می آورد؟ هر قدر مشتری را بیشتر درک کنید توازن بین مشتری و محصول به صورتی در می آید که کفه ترازو به نفع مشتری سنگین تر خواهد شد.

0

چکیده

امروزه در بازارهای گوناگون کسب و کار، تمرکز زیادی بر بهبود کارایی و اثربخشی تلاشهای بازاریابی وجوددارد. شرکتها در جستجوی روشهایی نوین برای انجام بهینه این وظایف خطیر در راستای کاهش هزینه ها و افزودن ارزش به محصولات و خدمات خویش هستند. حتی در بازارهایی که با فشارها و مسائل درآمد و هزینه در مراحل گوناگون چرخه عمر محصول نهایی مواجه نیستند، تحولات سریع مسائل تکنولوژیک، مسائل و اقدامات تجاری شرایط اقتصادی، جستجوی روشهای جدیدی را برای بیان مشکلات قدیمی می طلبند. ضمن آنکه با توجه به تحولات مذکور، امروزه دیگر رویکرد بازاریابی سنتی پاسخگوی شرایط متغیر کنونی در حوزه های تجاری گوناگون نیست و شناسایی رویکردهای جدیدی برای مواجهه با این تحولات لازم و ضروری است.

بسیاری از سازمانها و شرکتها با محدودیتهای بودجه ای بسیاری در عرصه تجارت مواجهند و باید قابلیت آن را بیابند تا با حداقل منابع و سرمایه گذاری، حداکثر سود لازم را جهت بقا و ثبات خویش در بلندمدت کسب کنند.

بازاریابی پارتیزانی، مفهومی است که اول بار توسط جی کنراد لوینسون در کتابی با عنوان "بازاریابی پارتیزانی" در سال 1982 تشریح شد؛ روشی نامنظم و غیرمعمول در انجام فعالیتهای ترفیعی بر مبنای یک بودجه بسیار کم. در واقع بازاریابی پارتیزانی نوعی بازاریابی نامنظم جهت کسب حداکثر نتایج با بکارگیری حداقل منابع است و درگیر ابتکارات، نوآوری، شکستن قوانین و جستجوی راهکارهای بدیل برای روشهای بازاریابی سنتی است.

در این مقاله سعی می شود تا مفاهیم، اصول، تکنیک ها و مراحل بازاریابی پارتیزانی مطرح شود و تحلیل قیاسی میان بازاریابی سنتی و پارتیزانی صورت گیرد.

امید است مرور اجمالی این مقاله بتواند سازمانها و شرکتها را در برگزیدن رویکردهای بازاریابی بهینه یاری کند و گامی در جهت افزایش سودآوری سازمانها با توجه به تحولات پرشتاب در عرصه های تجاری امروز باشد.

0

بدون داشتن معیارهایی برای ردیابی نحوه انجام کار، بازاریابی و داشتن برنامه های تجاری عملاً بیهوده است. تاجران باید بدانند که چه فاکتورهایی در تجارت آنها موفقیت محسوب می شود و نیز باید بتوانند آنها را اندازه گیری کرده و تفاوت میان مقادیر اندازه گیری شده، معیارهای تعیین شده و شاخص ها را بررسی کنند.

برای بازاریابی ترکیب سه عامل زیر می تواند به عنوان نقطه شروع در نظر گرفته شود:

1- آگاهی از وضعیت رقبا

2- تعیین نتایج مورد انتظار و منابع مورد نیاز برای رسیدن به آن ها

3- تعیین فاکتورهای موفقیت و معیارهای متناسب با آن اهداف.

0

منطق فازی در بازاریابی

بازارهای فازی امروزه مدیران بازاریابی باید با واقعیتهای بازار و تغییراتی که در خلال این واقعیتها رخ می دهد، تطبیق پیدا کنند تا امکان دستیابی به اهداف فراهم شود. برای دسترسی به این مهم، آنها باید به سازگاریها و ناسازگاریهای آن دسته از مشتریانی که در حال حاضر در بازار هستند (مشتریان موجود)، توجه داشته باشند و توجه کمتری را به مشتریانی که هنوز وارد بازار شرکت نشده اند یا آن را ترک کرده اند، معطوف دارند.

یک بازار پویا به شیوه زیر می تواند شکل گیرد:

(اول)یک مشتری مراجعه می کند.

(دوم)یک مشتری مراجعه می کند.

*یک شخص(اولی یا دومی)برای بار دوم خرید می کند.

(مشتری دیگری)وارد می شود.

(مشتری دیگری)برای بارچندم خرید می کند.

(برخی مشتریان) دیگر مراجعه نمی‌کنند.(ترک می کنند)

* مشتریان دیگری وارد می شوند.

*مشتریان به طور فراوان و متعدد برای بارچندم خرید می کنند.

*برخی مشتریان دیگر مراجعه نمی کنند.

گامهایی که با علامت(*) نشان داده شده اند با توجه به توالی چندم که ممکن است عدد بزرگی باشد، به طور تصادفی اتفاق می‌افتند. اما از یک مشتری به مشتری دیگر و نیز از لحاظ درجات توالی با هم متفاوت هستند.

بنابراین در خصوص بازارهای فازی می توان گفت که در یک زمان مشخص، صاحبان کسب و کار، بازار را به عنوان اثری تجمعی از ورودها، تکرار تجارب و ترک آن درک می کنند. آنان می دانند که تغییرات فردی، بسیار فراوان و آنی بوده و تعریف دقیق آن از یک فرد به فرد دیگر متفاوت است. بنابراین هر مفهومی از بازار یک مقوله فازی است.

مدیران باید همچنین بدانند که بازار و مولفه های آن از هم مجزا نیستند و اینکه ادراک آنها از بازار، واقعیتی که در بازار جریان دارد، نیست. از آنجا که بازارها واقعا به این مسئله که مدیران چگونه آنها را درک می کنند، توجه نمی کنند، لازم است که مدیران بر درک بازار (ادراک صحیح آن) و مولفه هایش توجه کنند. برای مثال از تحقیقات مستمر بازار استفاده کنند.

بازار یک پدیده فازی نیست بلکه ادراک و تعریف آن فازی است و این دقیقا همان چیزی است که مدیران باید با آن سر و کار داشته باشند.