مفهوم نقش اجتماعی در تحلیل سازمان جامعه
چکیده:
نقش اجتماعی در دید گاههای مختلف جامعه شناسی معانی متعددی دارد. طبق نظر لوین سون نقش اجتماعی به طور صریح یا ضمنی حداقل در سه مفهوم به کار رفته است: 1- به عنوان اقتضاهای ساختار معین مرتبط با موقعیتهای اجتماعی 2- جهت گیری فکری و عملی فرد به عنوان عضوی از سازمان اجتماعی 3- کنش های فردی اعضاء بر حسب ارتباط آنها با ساختار اجتماعی. در هر سه مفهوم فوق فرض بر این است که ارتباط نزدیکی بین تجویزهای اجتماعی و انطباق فردی وجود دارد. و مکانیسم های این ارتباط، انتساب و اکتساب می باشد.
استعمال متعدد مفهوم نقش در نظریه های جامعه شناسی در پاسخ به این سوال است که چگونه الگوهای سازمان اجتماعی پدید می آیند؟ و چگونه تغییر یافته و نهایتاً تداوم می یابند؟ در پاسخ به این سوال کارکرد گرایان و کنشگران معتقدند که جامعه انسانی در قالب پایگاهها و نقش ها سازمان می یابد. و از این طریق جامعه از انگیزه ها و نیاز های فردی برای حفظ خود استفاده می کند. اَشکال پایدار تر این سازمان یابی همان چیزی است که از آن به انتظارات نقش یاد می شود. این مفهوم نشان می دهد که چگونه رفتار فردی تحت تاثیر الگو های قاعده مند اجتماعی قرار گرفته،کنش و واکنش افراد قابل پیش بینی می گردد.
طبق رویکرد تعامل گرایی افراد متعلق به یک فرهنگ، جهان پیرامون و بسیاری از موقعیت های اجتماعی را به طور مشابه تعریف می نمایند. زیرا انتظارات مشابهی طی جریان جامعه پذیری برای آنان بوجود می آید و نقش اجتماعی صورت بارز تعامل های پایدار و مستمر می باشد.
تفسیر دیگر از نحوه سازمان یابی جامعه ازطریق نقش ها در رویکرد نمایشی منعکس شده است . شکسپیر عبارت معروفی دارد: جهان صحنه نمایش است. و همه مردان و زنان صرفاً بازیگرانند. آنها از یک در به صحنه می آیند و از در دیگر صحنه نمایش را ترک می کنند و هر فرد انسانی در مدت عمرش نقش های متعددی بازی می نماید.
طبق این رویکرد، انسانها به عنوان بازیگران اجتماعی در زندگی واقعی با رعایت اصول صحنه آرایی و با جلب نظر دیگران تماشاگر به اهداف فردی و گروهی دست می یابند.
نکته قابل توجه در کلیه این برداشت ها این است که فرض می شود که در واقعیت امر مقتضیات نقش به روشنی معین شده است در حالی که عدم قطعیت کنش مورد انتظار مرتبط با موقعیت های اجتماعی، دامنه تغییر پذیری انتظارات نقش ها، دوپهلویی هنجار های سازنده نقش ها بر حسب مقاصد فردی و یا گروهی، آزادی عمل افراد در حصار ساختار اجتماعی را نشان می دهد و راه را برای پویایی اجتماعی باز می گذارد. در جهان اجتماعی که توسط اورینگ گافمن تصویر می شود، قواعد اخلاقی و همنوایی با آن حافظ سازمان اجتماعی معرفی نمی شود بلکه در کنار آن،کاردانی و رفتار محتاطانه و درایت فردی است که آن را از متلاشی شدن مصون نگه می دارد.
واژگان کلیدی: نقش، پایگاه، انتظارات نقش، تعامل، سازمان جامعه، همنوائی، میان ذهنیت.
معانی مختلف نقش:
استعمال بیش از حد مفهوم نقش و موارد استعمال متعدد آن، گاهی موجب اختلاط و ابهاماتی شده است که در اینجا معانی مختلف نقش را از دیدگاه های گوناگون بررسی می کنیم:
به نظر کوتر، مجموعه و وظایف و حقوق اجتماعی که هر فرد در پایگاه اجتماعی دارد نقش خوانده می شود (توسلی: 305).
طبق گفتهُ لینتون، نقش شامل نگرشها، ارزشها ها و رفتاری است که که از سوی جامعه به فرد یا افرادی که پایگاه اجتماعی خاص را اشغال می کنند داده می شود (کوزر: 271).
طبق نظر لوین سن نقش، در آثار نویسندگان مختلف بطور ضمنی یا صریح در سه معنا بکار رفته است:
1) بعنوان اقتضاهای ساختاری معین از قبیل هنجار، انتظار و مسئولیت که با موقعیت اجتماعی معینی ارتباط دارد. بر این پایه نقش چیزی بیرون از فرد است و مجموعه الزامات و اقداماتی است که به فعالیتهای کارکردی فرد در سازمان اجتماعی جهت می دهد.
2) نقش را می توان جهت گیری یا مفهوم عضوی دانست که در بخشی از سازمان فعالیتی را انجام می دهد. در اینجا نقش تعریف درونی فرد از موقعیت اجتماعی خود اوست که درباره آن فکر و عمل می کند.
3) نقش بعنوان کنشهای فردی اعضا بر حسب ارتباط آنها با ساختار اجتماعی است. بر این پایه نقشها روشهایی هستند که اعضا برطبق مجموعه هنجارهای معین سازمانی عمل می نمایند (کوزر: 271).
در هر سه تعریف مذکور از نقش، فرض بر این است که ارتباط نزدیکی بین رفتار و تمایل (نگرش و ارزش) یا بین تجویزهای اجتماعی و انطباق فردی وجود دارد.
دسته بندی نقشها:
اگر نقشها را طرحهای آماده و از پیش ساخته رفتار اجتماعی بدانیم که شخص خودش را با آنها وفق می دهد دو شیوه کلی برای این انطباق خواهد بود:
1) محول یا انتسابی: برخی نقشها از خارج از فرد و بدون مداخله اراده و تصمیم او به وی محول می شود این واگذاری بر حسب نوع و ماهیت نقش به دو صورت ممکن است باشد:
الف) واگذاری با عضویت اتوماتیک گروهی مانند، نقشهای خانوادگی از قبیل نسبتهای خانوادگی و خویشاوندی مثل، پسر، دختر، دائی، عمو، پدربزرگ که تلاش فرد در دستیابی به این نقشها بی اثر است و نیز نقشهایی که شخص به لحاظ ولادت دارد مثل نقشهای مربوط به جنس (زن و مرد) سن (کودک، جوان، بزرگسال) و نژاد (سیاه پوست و سفید پوست و غیره …) و ریشه قومی (مثل، ترک، عرب، فرانسوی، تبریزی، مالزیایی، همشهری و …)
صورت دیگر نقش محول اندیشیده شورائی است که تلاش فرد در دستیابی به این نقشها در کل بی اثر نیست مانند انتخاب نمایندگان مجلس از طرف رای دهندگان یا انتخاب فرزند خوانده یا وکیل دعاوی. در اینجا نیز مثل نقش های خودبخودی نقش از خارج به شخص محول می شود اما شخص آنرا با ولادت و طی صرف مراحل زندگی دارا نمی شود بلکه بعد از رایزنی و رضایت طرفین به او محول می شود.
2-نقش محقق یا اکتسابی که شخص با عزم و اراده و صلاحیت شخصی خود آنرا بدست می آورد مثل نقش زن و شوهر که بعد از تصمیم گرفتن به ازدواج آنرا احراز می کنند یا نقشهای شغلی در مشاغل علمی و آموزشی، بازاری و … و نیز تقاضاهای عضویت در گروههای اجتماعی و تصدی مسئولیت در آنها از جمله این نقشهاست (نیک گهر: 212).
نقش انتسابی یا محول بیشتر مبتنی بر زمینه خانوادگی افراد است مثلا" دین و نژاد یا قومیت از والدین به فرزندان محول می شود. لیکن تعیین نقش های اکتسابی بیشتر مبتنی بر صلاحیتها و شایستگی های شخصی افراد است (کوئن:57).
اهمیت نقش در نظریه های جامعه شناختی:
مفهوم نقش در میان جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی در تحلیل سازمانهایی چون بیمارستان، مؤسسات بازرگانی،زندانها و مدارس و … بکار رفته است. علمای اجتماعی بیشتر در تحلیل عمل انسانی و تاثیرپذیری نوع رفتار اجتماعی یک فرد از الگوهای اجتماعی و فرهنگی تاکید دارند و یا بعنوان نحوهُ پاسخ به انتظارات دیگران تعریف می کنند. اما تقریبا، همه جامعه شناسان از خود سوال می کنند که انگاره ها و الگوهای سازمان اجتماعی چگونه پدید می آیند تداوم می یابند و بالاخره تغییر پیدا می کنند؟ در پاسخ به این سوال کنشگرایان و کارکردگرایان معتقدند که جامعه انسانی در قالب موقعیتها و نقشها سازمان می یابد. به عبارت دیگر جامعه از انگیزه ها و نیازهای افراد برای حفظ سازمان خود استفاده می کند. در واقع جامعه انگیزش های فردی را هدایت می کند و چگونگی عمل مناسب فرد در موقعیتهای مختلف را مشخص می سازد و کنشهای اجتماعی افراد را در قالب نقشها به شکلهای پایدارتری در می آورد. اشکال پایدارتر این کنشها همان است که اصطلاحا" انتظارات نقش نامیده می شود مثلا" معلمی نقشی است در پیکره نظام اجتماعی که با یک سری انتظارات همراه است و باید جامعه پاسخگوی آن باشد و کسی که در این نقش قرار می گیرد یکسری تکالیفی از او انتظار میرود که باید انجام دهد. به این ترتیب جامعه شناسان برای ایجاد هماهنگی میان انگیزشهای فردی و اعمال آنان مفهوم نقش را بکار می برند. مفهوم نقش نشان می دهد که چطور فعالیت افراد تحت تاثیر جامعه قرار می گیرد و از الگوهای قاعده مند پیروی می کند لذا فرد دارای هویت بوده و اعمال او قابل پیش بینی است. بدین معنا که در مقابل رفتار فرد در یک نقش معین برای افراد دیگر نیز رفتاری متقابل پیش بینی می شود مثلا" وقتی سربازی به یک افسر احترام می گذارد ادای احترام متقابل از جانب افسر رفتار منتظره نقش سرباز است.
نقشها نیروهای پویای انگیزش رفتار اجتماعی محسوب می شوند و سهم مؤثری در نحوه عملکرد و در نتیجه، شکل گیری شخصیت فرد بر عهده دارند. از طرف دیگر چون جامعه جدید از گروهها، کارگزاران و منافع بسیار متفاوت و گاه متعارض تشکیل یافته و در حال تغییر دائمی است مستلزم تنظیم آگاهانه روابط نقشها در ساختهای اجتماعی است و اهمیت ویژه ای در سازمان جامعه یافته است.
نقش در رویکرد تعامل گرایی:
تعامل، فراگراد سازگاری متقابل عمل حداقل دو شخص است. افراد متعلق به یک فرهنگ احتمالا" دنیای پیرامون خود و بسیاری از موقعیتهای اجتماعی را به طریق مشابه تعریف می نمایند. زیرا انتظارات مشابه از جریان جامعه پذیری برای آنان بوجود می آید.
نقشها به منزلهُ ماحصل فراگردی از تعامل که جنبهُ اهتمامی و خلاق دارد توصیف می شوند. روانشناس اجتماعی جرج هربرت مید به این نکته توجه دارد که چطور کودکان چیزهایی راجع به جامعه می آموزند و هستی های اجتماعی خود را از طریق نقش ستانی (role–tqaking) یعنی بر عهده گرفتن خیالی نقشهای دیگران از قبیل پدر، مادر،آموزگار، پزشک،پلیس و … پرورش می دهند. بزرگسالان نیز از همین کار برای یافتن نقشهای خودشان استفاده می کنند. هر نقشی متضمن تعامل با نقشهای دیگران در این فراگرد تعاملی اشخاص در نقشهایی که بر عهده دارند همواره سرگرم آزمودن تصوراتشان از نقش های دیگرند و اینگونه تصورات را پاسخ های عهده داران نقشهای دیگر تقویت یا متزلزل می کند بدین ترتیب سیال و نامعین بودن نقشها به تعامل نسبت داده می شود (آبرکرامبی:324).
به نظر مید تفاوت نقش بازی کردن و ایفای نقش در این است که در ایفاء نقش کودک باید نگرش همه افراد دیگر را که درگیر بازی هستند بداند نگرش دیگر ایفاگران را هر فرد ایفاکننده بصورت نوعی واحد سازمان یافته تصور می کند و این سازمانی است که واکنش فرد را کنترل می کند(کورز:253).
نقش در رویکرد کارکردگرایانه:
در برداشت کارکردگرایانه نقش اجتماعی متشکل از هنجارهایی است که کنش افرادی که موقعیتی یا کارکردی خاص در گروه یا در یک جمع دارند از آن تبعیت می نماید، تعریف می شود (روشه: 45).
این تلقی نقش ستانی را بعنوان صورت بارز تعامل در نظر نمی گیرد بلکه آنرا بعنوان انتظارات تجویزی و ساکن رفتار که با مواضع خاصی پیوستگی دارد بر حسب کارکردش مورد توجه قرار می دهد. این تجویزات از فرهنگ جامعه نشات می گیرد و در هنجارهای اجتماعی که رهنمایی رفتار را در نقشها بر عهده دارد تجسم می یابد. افراد در جریان تعامل با انتظارات نقش ها آشنا می شوند، اما این نقشها نه در جریان تعامل بلکه بوسیله تجویزات فرهنگی ایجاد و یا تعدیل می گردد. لذا نقشها تعریف و تعیّن فرهنگی دارند نه تعریف اجتماعی و مردمی.
به نظر پارسنز برای تحقق هر نقش وجود سه عنصر لازم است 1- باید میان کنشگران (actors) انتظارات متقابلی وجود داشته باشد. اگر کنشگر مرجع را خود (Ego) و کنشگران مقابلش را دیگری (Alter) بنامیم، خود انتظار دارد در وضعیتی که آنها در آن هستند کنشگران دیگری فلال رفتار را در پیش گیرند. در همان حال خود می داند که دیگری نیز در وضعیت خیالی انتظاراتی از او دارد. این انتظارات تقابل به علت هنجارها و ارزشها است که دومین عنصرنقش در جریان تعامل تعامل است سومین عنصر ضمانت اجراها (sanctions) هستند.:هم خود و هم دیگری می تواند طرف مقابلش را بر حسب آنکه مطابق با انتظارات رفتار کرده باشد یا نه پاداش یا کیفر دهد (روشه 1927: 96).
بر حسب شدت انتظارات و درجات متغیر الزامات هر نقش دارای سه وجه رفتاری است:
1- وجه ایجابی: بدون آن ایفای نقش ناممکن است مثلا" نقش دانش آموزی ایجاب می کند که دانش آموز در مدرسه برای ادامه تحصیل ثبت نام کند در جلسات درس و امتحان شرکت کند و فعالیتهای درس را بطور فردی یا گروهی انجام دهد. و یا یک پزشک در حد توانایی خود ملزم به معالجه و مداوای بیمار است.
2- وجه اختیار جامعه یا گروه درباره آن قواعد الزام آوری ندارد مثلا" دانش آموز می تواند در فعالیتهای فوق برنامه ای، ورزشی یا هنری شرکت کند یا بیش از کتابهای تعیین شده کتاب بخواند و یا پزشک می تواند بیماران را رایگان ویزیت کند، طبابت تخصصی را دنبال کند و در رفتار با بیماران صمیمیت نشان دهد.
3- وجه غیر مجاز: رفتارهایی است که جامعه در برابرش با اعمال مقررات تأدیبی، تنبیهی، کیفری، واکنش نشان دهد مثلا" در مورد دانش آموز، در صورت تجاوز ساعات غیبت از حد مجاز او را از امتحان محروم می کند و یا پزشک از خاتمه دادن به زندگی بیماری که شفا ناپذیر است منع شده است. بنابراین همیشه خود با کنشگران دیگر در نقش و با نقش است که تعامل برقرار می کند و لازمه تعامل وجود کنشگران ایفاگر نقش است.
نقش در رویکرد نمایشی:
شکسپیر گفته بود: جهان صحنهُ نمایش است و همه مردان و زنان صرفا" بازیگران هستند. آنها از یک در به صحنه می آیند و از در دیگر صحنه را ترک می کنند. و هر فرد انسانی در مدت عمرش نقشهای متعددی بازی می کند. (ادیبی: 215).
طرفداران نظریهُ نقشها معتقدند که جهان اجتماعی مرکب از شبکه روابطی از موقعیتهاست که هر فرد در درون آن نقشی را به عهده دارد.
طبق برداشت نمایشی انسانها در زندگی واقعی اجتماعی شان همان نقشهایی را بازی می کنند که بازیگران تئاتر در صحنه نمایش انجام می دهند و سعی می کنند از طریق اداها و نمایشهای متناسب نظر موافق دیگران را به خود جلب کنند و با رعایت اصول صحنه آرایی به هدفهای فردی شان دست یابند لذا در اینجا به جای تأکید بر جریان تعامل و الزامات فرهنگی بر صحنهُ نمایش تأکید می شود.
صحنهُ نمایش شامل سه قسمت است: جلو صحنه، پشت صحنه و خارج از صحنه. جلو صحنه موقعیتی را برای کسانی که نمایش را می بینند مشخص می کند، جلو صحنه خود شامل محیط یا (صحنه فیزیکی است که معمولا" از قبل آماده می شود نه در جلو چشم تماشاگران، تا بازیگران نقش خود را اجرا نمایند. در زندگی اجتماعی نیز همینطور است مثلا" یک جراح معمولا" به یک اتاق عمل نیاز دارد و یا یک رانندهُ تاکسی به یک تاکسی. بعلاوه جلو صحنه یک نمای مشخصی دارد شامل تجهیزات نمایش که حضار آنها را از آن اجراکنندگان می دانند و از آنها انتظار دارند که این تجهیزات را در صحنه با خود حمل کنند مثلا" از یک جراح انتظار می رود که روپوش پزشکی تنش کند و وسایل جراحی دستش باشد. نمای شخصی شامل قیافه و منش نمایشگر نیز می شود. قیافه آن چیزهایی است که منزلت اجتماعی نمایشگر را به حضار نشان می دهد مانند پزشکی که روپوش به تن کرده است. منش انتظارات حضار را از یک نمایشگر در یک موقعیت معین را بیاد می آورد مثلا" طرز رفتار پزشک مابآنه (ریتزر: 293).
بر خلاف برداشتهای قبلی در اینجا بیشتر صحنه ها از قبل انتخاب شده اند و بوسیله کنشگر ایجاد نمی شود و نیز مشکلات ناشی از عرصه های تعریف نشده و ابهام و تعارض نقش در تغییر ماهیت سازمان اجتماعی مطرح نیست. بلکه انسانها سعی می کنند تا تصویر آرمانی از خودشان را در جلو صحنه به نمایش گذارند. به ناگزیر احساس می کنند که ضمن اجرای نقشهایشان باید چیزهایی را پنهان نمایند چرا که در «جلد دیگری» فرو رفته اند.
برخلاف نظرهای قبلی که فرد در مقابل دیگران قرار می گیرد، در اینجا فرد به منزله نمایشگر و دیگران به منزله تماشاگران صحنه تلقی می شود. اگر فرد آگاهانه کوشیده باشد تصویر دلخواهی را از خود در ذهن دیگران نقش کند و مخاطبان او یک چنین تصویری را از او پیدا کنند آنگاه می توان گفت او به هدف ایفای نقش نمایشی خود دست یافته است (کوئن: 63).
به نظر گافمن صحنه اجرای نقش ها متشکل از دو دسته افرادند:
1 - گروه بازیگران - گروه حضار
به نظر او هیچ حوزه فعالیتی نمی تواند در یک زمان هم جلو صحنه و هم پشت صحنه و هم خارج از صحنه باشد. اما هر حوزه ای می تواند در زمانهای مختلف قلمرو صحنه های مختلف باشد: مثلا" اتاق کار یک رئیس اداره در زمان مراجعه ارباب رجوع جلو صحنه است. وقتی ارباب رجوع اتاق را ترک می کند پشت صحنه و زمانی که رئیس اداره در حال تماشای بازی فوتبال دو تیم است خارج از صحنه است.
نقش در رویکرد پدیدار شناسانه:
پدیدار شناسی در صدد ابداع روشی است که بتواند بصورت عینی معانی ذهنی کنش کنشگران را در زندگی روزمره مطالعه کند. پدیدار شناسان تأکید می نمایند که تکامل آگاهی و شعوردر میان ذهنیت (ارتباط دو جانبه ذهن خود و دیگری آنطوری که در جهان ریشه دارد. جامعه شناسی پدیداری در صدد تلفیق سطوح فردی و اجتماعی واقعیت است و می خواهد نشان دهد که چگونه جامعه یک محصول انسانی و انسان چگونه یک محصول اجتماعی است.
به نظر برگرو لاکمن نقشها نمونه سازیهایی از آن چیزهایی هستند که در موقعیتهای اجتماعی معین از کنشگران انتظار می رود. و محصول خلاقیت افرادی است که در زندگی روزمره بنا می شود. در اینجا بر خلاف گرایشی که در کار بسیاری از جامعه شناسان دیگر دیده می شود نقشها با سمتهای عینی یکسان در نظر گرفته نمی شود بلکه واسطه های میان جهان پهن دامنه (جهان اجتماعی) و تنگ دامنه (فرد) هستند. نقش در تحلیل بر گرولاکمن تنها بعنوان میانجی فرهنگی و آگاهی عمل می کند. اهمیت ویژه ای که تحلیل نقش در پدیدار شناسی دارد به این خاطر است که پیوندهای میان جهان معنایی سطح کلان که در جامعه عینیت یافته است و شیوه های ذهنی واقعیت پیدا کردن این جهان برای افراد جامعه را آشکار می سازد (ریتزر: 362).
نقد و نظر:
در واقع نمی توان از نقشها سخن گفت مگر در چارچوبی که در درون آن روابط و تعامل میان افراد تثبیت شده و از یک سازمان حداقلی برخوردار باشد. نقش در تحلیل جامعه شناسانه سازمان جامعه از مفاهیم کلیدی است که نه تنها انتظارات و جریان عمل را تا حدی قابل پیش بینی می نماید بلکه زمینه اجتماعی و فرهنگی عمل گروهها و جوامع را در شکل اجتماعی نشان می دهد.
قبلا" اشاره کردیم که حامیان نظریه نقشها معتقدند که جهان اجتماعی مرکب از شبکه روابطی از موقعیتهاست که هر فرد در درون آن نقشی را بر عهده دارد.
در این اعتقاد فرض شده است که رفتار اشغال کنندگان موقعیتها منحصرا" از ساخت آن موقعیتها ناشی نمی شود بلکه از انواع انتظارات مربوط به هر یک از این موقعیتها بر می خیزد: انتظارات مستند یعنی انتظاراتی که از متن نوشته بر می خیزد، انتظاراتی که از دیگر بازیگران می رود و انتظاراتی که تماشاگران در نظر دارند (ادیبی: 216).
بازیگر تئاتر در ایفای نقش می داند که در جلد دیگری فرو رفته است و شخصیتی شده است که سعی می کند اعمال و رفتار این شخص تخیلی را روی صحنه بازسازی کند. اما نقش اجتماعی نه ساخته جامعه شناس است و نه از مقوله خلاقیت تخیلی شخصی. نقش اجتماعی ساخته فرهنگ است یعنی اشخاص آنرا در جریان جامعه پذیری از طریق تقلید، تلقین و تمرین در جامعه فرا می گیرند و در ترکیب استعداد فردی و مقتضیات فرهنگی خاص هر جامعه در قالب خاصی به نمایش می گذارند. کوتر باتمایزبین نقش بازی کردن (playing a role ) و نقش داشتن (taking a role) معنای فوق را رساتر گوشزد نموده است. نقش بازی کردن ناظر بر رفتاری است که نمود خارجی دارد یعنی عملی که از انسان سر میزندمانند تدریس معلم در یک کلاس یا مراقبت مادر از فرزندش. اما نقش داشتن بر جنبه نمادی، باطنی و ذهنی فعالیت تأکید دارد مانند عمل درونی که بوسیله آن وجهه نظر دیگری را در خود زنده می کنیم و نقطه نظر او را می پذیریم. بعلاوه نقش داشتن یک اصطلاح جامعه شناسانه است و متوجه فردی است که عضو گروهی است و در بود و پویایی واقعی آن سهیم است. اما نقش بازی کردن امری روان شناسانه است و به فعالیت ذهنی و شناختن نمادی مشخص بعنوان یک فرد مربوط می شود که همواره عنصر وانمود کردن و تظاهر به غیر واقعی است در حالیکه نقش داشتن مشتمل بر عمل جدی واقع است. مانند سربازی که معتقد به صلح است ولی دشمن را به گلوله میبندد (توسلی: 305).
در نظر جامعه شناسان کارکرد گرا افراد بعنوان بازیگران اجتماعی شناخته می شود با این فرض که مقتضیات نقشی در هر موقعیت به روشنی تعریف شده است و توافق زیادی بین همه افراد در این مورد وجود دارد. مثلا" برای اشغال موقعیت پرستاری یک بیمارستان فرض بر این ات که بخش اداری بیمارستان مقامات پرستاری، پزشکها و بیماران مقتضیات نقشی او را درک می کنند و با آن توافق دارند. اما این فرض قابل تامل است و ممکن است بین هنجارهای رسمی و غیر رسمی که با گروه بندیهای درون سازمانی مشخص می شود تفاوتهای زیادی باشد (کوزر: 272).
اگر در ایفای نقش میزان همنوایی و رعایت هنجارهای پذیرفته شده اساسی باشد، ضمانت اجراها (پاداشها و مجازاتها) تفسیر پذیرند و نقشها را از حالت ایستائی خارج می سازند.
عدم قطعیت رفتار مورد انتظار مرتبط با مواضع و موقعیتهای اجتماعی و عدم تعریف صریح و دقیق هنجارها در ایفای نقش که تحت عنوان، تعارض و ابهام نقش مطرح می شود، پایه های نظریه نقش را در تحلیل ایستای سازمان جامعه سست می کند زیرا نزد جامعه شناسان کارکردگرا نظام نقشها غالبا" بعنوان تحمیل کننده اجبارهای دستوری موکدی بر افراد که اختیار عمل محدودی برایشان باقی می گذارند، تعریف شده است (بودون: 75).
در جامعه شناسی دامنه تغییر پذیری انتظارات نقشها، دوپهلویی هنجارهایی که نقشها را تعریف می کنند (مثلا" از یک محقق انتظار می رود نتایج تحقیقاتش را بلافاصله در اختیار محققان دیگر قرار دهد، لیکن هنجار دیگری او را از تعجیل باز می دارد و نیز پرهیز نمودن محقق از دنباله روی مدهای روشنفکری و در عین حال پذیرفتن افکار نوین) خصلت ترکیب پذیری نقشها (مثلا" انتظار می رود که یک استاد دانشگاه موظف است هم مدرس باشد و هم محقق) و تداخل میان نقشهای متعددی که فرد در گروههای متعدد ایفا می کند (مثلا" همسر کارمند بانک، نقش مادری یا همسری را به زحمت می تواند ایفا کند) چهار پدیده ای اصلی است که در نظام نقشها، آزادی عمل و عدم قطعیت عینی نقشها را نشان می دهد (همان : 77).
شاید بتوان گفت که کارکرد گرایی مبتنی بر تفسیر مفهوم ارزش – سودمندی (use- value) از انسان و فعالیت هایش باشد در حالی که نظریه گافمن فقط بر ارزش مبادله ای (exchange value) تأکید دارد (گولدنر: 42).
نظریه تئاتر گونه بودن سازمان زندگی اجتماعی شکل ظاهری و نه ماهیت و علل پیدایش، تداوم و تغییر آن را مورد توجه قرار می دهد. در این نظریه بر خلاف کارکرد گرایی سلسله مراتب رسوم فرهنگی به کلی کنار گذاشته شده است و فاقد نگرش تاریخی و نهادی است و بودن را فراتر از تاریخ و جامعه می پذیرد (همان: 416).
در جهان اجتماعی گافمن قواعد اخلاقی و همنوایی با آن باعث حفظ سازمان اجتماعی نمی گردد بلکه کاردانی (Tact) و رفتار محتاطانه ای است که پیوستگی را حفظ می کند. در این جهان آنچه واقعی است لزوما، فعالیتهای افراد یا کارکرد آنها را در سازمان جامعه در بر نمی گیرد بلکه ارائه و حفظ تصویر خاصی از خود در مقابل دیگری رفتار انسان را شکل می دهد. در اینجا کارکرد یا ارزش فعالیت آنها مد نظر نبوده بلکه توانایی و مهارت در تجسم صحنه نمایش متقاعد کننده است.(همان، 417)
منابع و مآخذ:
1- آبرکرامبی، نیکلاس و دیگران(1984). فرهنگ جامعه شناسی، ترجمه حسن پویان، 1370، تهران. چاپخش.
2- ادیبی، حسین و انصاری، عبدالمعبود، (1358)، نظریه های جامعه شناسی، تهرن، جامعه.
3- بودون، ریمون، منطق اجتماعی، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، 1364، تهران، سازمان انتشارات جاویدان.
4- بیرو،آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، 1370، تهران، موسسه کیهان.
5- توسلی، غلامعباس، (1369) ، نظریه های جامعه شناسی، تهران، سمت.
6- روشه، گی، کنش اجتماعی،ترجمه هما زنجانی زاده،1370، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
7- روشه، گی، (1927)، جامعه شناسی تالکوت پارسنز، ترجمه عبدالحسین نیک گهر،1376، تهران، تبیان.
8- ریتزر، جورج، (1988)، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، 1374، تهران، علمی.
9- کوزر، لوئیس و روزنبرگ، برنارد، (1913)، نظریه های بنیادی جامعه شناختی، ترجمه فرهنگ ارشاد (1378)، تهران، نشرنی.
10- کوئن، بروس، درآمدی به جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی،1371، تهران، فرهنگ معاصر.
11- گولد نر، آلوین، (1970)، بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، 1368، تهران، شرکت سهامی انتشار.
12- نیک گهر، عبدالحسین، (1369)، مبانی جامعه شناسی، تهران، رایزن.
- لینک منبع
تاریخ: یکشنبه , 29 بهمن 1402 (20:56)
- گزارش تخلف مطلب