بررسی و مطالعه جرائم زنان
مقدمه
در دهه هفتاد شواهدی از افزایش مشارکت زنان در رفتار جنایی به منصه ظهور رسید. پژوهشگران، رشد فزاینده جرائم زنان را به آزادی آنها اشتغال خارج از خانه، تضعیف کنترلهای اجتماعی و مشارکت فزاینده آنها در بازار کار نسبت داده اند (آدلر 1975 و اسمارت 1976).
آنها معتقدند که آزادی زنان در توسعه توانمندی هایشان به منظور تحقق اهدافشان در زندگی، آنها را بطور همزمان در معرض ناکامی ها و فشار زندگی نیز قرار می دهد که در گذشته چنین مشکلاتی را عمدتاَ تجربه می کردند. چنین تحولاتی زنان را در معرض فرصتهایی برای ارتکاب جرایم، به ویژه جرایم مالی قرار می دهد.
علی رغم کارکردهای مثبت و مناسبی که آزادی زنان به ارمغان آورده است،ارتباط بین آزادی زنان و افزایش میزان جرایم در میان آنها به ویژه جوامع صنعتی آشکار است با این حال، اگر چه سهم زنان در ارتکاب جرایم افزایش یافته ولی هنوز نرخ جرایم زنان کمتر از 15% نرخ کل جرایم است.(رید 2000)
در این میان جامعه شناسان بر انتظارات تقسیم شده ای تأکید دارند که به صورت تمایزی برای مردان و زنان کاربرد دارد. مرد سالاری و تبعیض علیه زنان موجب گردید که در برابر تخلفات مشابه مردان و زنان، برای زنان مجازاتهای سنگینی در نظر گیرند و تبعات منفی زندان برای زنان بیشتر از مردان بوده و زندان آسیبهای جدی روانی و اجتماعی بر زنان وارد می کند. بنابراین بررسی تحلیلی علمی وضعیت زندان زنان و بازنگری در مجازات زنان برای زنان متخلف ضروری به نظر می رسد.
اهمیت و ضرورت تحقیق
نقش ها و کارکردهای زندان زنان بیانگر آن است که علیرغم اینکه یک نظام کنترل رسمی مبتنی بر قوانین جنایی و مجازات زندان برای حفظ نظم اجتماعی ضروری است، ولی اصلاح و بازپروری از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این پژوهش جرایم زنان را بطور کلی مورد بررسی قرار داده و زندان زنان و نقش آن در جامعه پذیری زنان مختلف و کارکردهای منفی مجازات زندان و ضرورت به کارگیری روشهای جایگزین زندان با هدف اصلاح و بازپروری را مورد بررسی قرار داده است.
تحقیقات پیشین
به لحاظ تاریخی نرخ های جرایم مردان به استثنای برخی جرایم به مراتب بالاتر از زنان بوده است. در سال 1997، 78درصد کل جرایم ثبت شده در ایالت متحده آمریکا توسط مردان انجام شده است که 5/74 درصد آنها جرایم شدید بوده است.
از جمله جرایمی که در آمریکا به تفکیک جنس بیان شد، سرقت می باشد که در این مورد 90 درصد از سارقین توقیف شده در سال 1997 مردان بوده اند. پیمایشهای بین المللی نشان می دهد که به ازاء هر زن مجرم 154 مرد مجرم وجود دارد.(رید،2000) یافته های یک پژوهش در استرالیا نشان می دهد که نرخ های عمومی بزهکاری مردان نیز بیشتر از زنان بوده است، به گونه ای که 93 درصد رفتار بزهکارانه توسط مردان جوان و 17 درصد بوسیله زنان جوان انجام شده است.
بیان مسأله
زندان زنان با هدف محافظت اجتماعی و محدود کردن زنان متخلف با این امید که آنها نتوانند در آینده مرتکب جرم شوند و هم چنین با هدف بازداری زنان از محل جنایی از طریق نهادینه کردن تدریجی ترس از مجازات بوجود آمد. در دهه های اخیر، بازپروری زنان متخلف و بازگشت آنها به اجتماع از دیگر اهداف زندان زنان بوده است. جامعه شناسان اهداف بازداری از جرم و بازپروری که در برنامه ریزی های زندان زنان به طور جدی مورد توجه بوده است را مورد نقد و بررسی قرار داده اند. (رید 2000)
آنها این مسأله را مورد بررسی قرار داده اند که آیا محبوس نمودن زنان متخلف به عنوان نوعی مجازات می تواند تأثیر بازدارندگی داشته باشد؟ در حالی که آمارها بیانگر آن است که بین 30 تا 50 درصد از کسانی که از زندان آزاد می گردند،مجدداَ مرتکب جرم می شوند. (کندال،2000)
زندانی کردن زنان مجرم به عنوان یک روش مجازات شیوه ای جدید و به توسعه اجتماعی دنیای معاصر مربوط می شود. به اعتقاد فوکو (1378) زندان می بایست یه عنوان یک دستگاه انضباطی جامعه مسئولیت تربیت جسمی و اخلاقی افراد، قابلیت کاری آنها،رفتار روزمره و رشد استعداد هایشان را به عهده گیرد. بنابراین زندان محل اقامتی است که در آن مجرمین مدت معینی تحت کنترل کارکنان زندان سپری می نمایند بااین امید که فرد در محیط زندان با کمک مددکاران اجتماعی و کارشناسان تربیتی زندان امکان بازگشت به زندگی همراه با همنوایی با هنجارهای اجتماعی برای او فراهم گردد.
فرایند زندان پذیر شدن یا جامعه پذیری زنان در زندان یکی از موضوعات مورد بحث در رابطه با زندان زنان است. زنان در زندان با فشارهای عصبی و مشکلات اجتماعی نظیر سلب آزادی، ممنوعیت ارتباط با خانواده و دوستان پیشین و تحمل روشهای انضباطی سخت مواجه هستند که ناچار هستند از طریق جامعه پذیری شدن، با هنجارهای حاکم در زندان یک دنیای جدید و قابل تحمل برای خودشان بسازند،فرایند زندان پذیر شدن یا جامعه پذیری در زندان به شکل گیری «خردهفرهنگی زندانیان» منتهی می شود که این خرده فرهنگ با هنجارها و ارزشهای حاکم بر جامعه در تعارض است.
در این میان تفاوتهای فردی زنان، نوع شخصیت فرد، شیوه های جامعه پذیری فرد قبل از ورود به زندان و ارتباطات فرد با بیرون از زندان موجب می گردد که فرایندهای جامعه پذیری در زندان برای همه افراد به یکسان انجام نگردیده و برخی از آنها نتوانستند دنیای اجتماعی زندان را قبول نمایند. در نتیجه با فرسودگی روحی و روانی و ناسازگاری اجتماعی در زندان مواجه میشوند. از طرف دیگر افرادی که فرایند زندان پذیر شدن را به سهولت طی نموده و کدهای اخلاقی دنیای اجتماعی زندان را قبول کرده و به سرعت این کدهای اخلاقی در آنها نهادینه می شوند، پس از آزادی از زندان به این دنیای اجتماعی وابسته می باشند که پیامد آن ارتکاب مجدد جرایم است. خرده فرهنگ زندانیان نه تنها از تجارب درون زندان بلکه از الگوهای رفتاری محیط بیرون از زندان که زندانیان با خودشان به زندان می آورند شکل می گیرد. خرده فرهنگ زندانیان ترکیبی از چندین گونه خرده فرهنگهایی است که در خارج از زندان وجود داشته و به وسیله افراد وارد زندان شده است. با توجه به وجود خرده فرهنگ زندانیان، حتی اگر سازمان رسمی زندان برنامه های تربیتی آموزشی،اصلاحی و بازپروری داشته باشد،این برنامه ها با خرده فرهنگ زندانیان در تضاد قرار گرفته و چنانچه فرایند زندان پذیر شدن موفق شود برنامه های بازپروری و اصلاحی زندان با شکست مواجه خواهد شد. یکی از پیامدهای منفی زندان زنان،ایجاد فرسودگی روحی در بین زنان زندانی است که به شکل افسردگی، ناامیدی و انزوا ظاهر می شود. فرسودگی روحی موجب پیدایش رفتار خشونت آمیز گردیده که بعضاً به خود زنی بین زنان که سابقه نداشته و محیط زندان برای آنها نامأنوس و غیر قابل تحمل است منجر می شود.
پیامد منفی دیگر زندان زنان تأثیر مجازات حبس بر خانواده های آنها است. اعمال برچسب ارتکاب جرم به زنان متأهل، احساس تعلق،تعهد وتقید فرزندان به مادران در بند را کاهش می دهد. برچسب ها همچنین اقتدار مادران در نزد فرزندان به علت ارتکاب جرم و غیبت طولانی مدت از محیط خانواده و اقامت در زندان موجب می گردد تا فرزندان احساس خودمختاری و آزادی بیشتری نموده و اوقات فراغت خود را در بیرون از خانه یا «گروههای همسال بزهکار» سپری نموده و با هنجارهای گروه بزهکار سازگار می شوند.
به اعتقاد ماترا (1964) در گروههای همسال بزهکار،فرزندانی که به علت زندانی شدن مادرانشان منزلت اجتماعی آنها پایین آمده است یک نوع ساخت های زبانی را می آموزند که آن ساختها آنها را قادر می سازد که رفتار بزهکاران را توجیه نمایند. زندانی شدن زنان، به ویژه در جوامع سنتی،موجب گسستن آنها از شبکه های نیرومند خانوادگی،خویشاوندی،همسایگی و قومی و قبیله ای گردیده که موجب انزوای اجتماعی آنها میشود. طرد اجتماعی زنان پس از آزادی توسط این شبکه ها به بی پناهی آنها منجر گردیده و زمینه را برای نقل مکان آنها و زندگی در محله های گمنام می گردد و این محله ها مستعد رفتار جنایی است. در جوامعی که مساعدتهای مالی نهادها و سازمانهای حمایتی به زنان آزاد شده از زندان ناچیز بوده و نمی تواند نیازهای مادی آنها را تأمین نماید، مشکلات رفاهی موجب می گردد تا آنها مرتکب جرایم و آسیبهای اجتماعی نظیر سرقت و موادمخدر شوند.
افزایش زندانیان زن در زندانهای موقت و زندانهای دائم مشکلات فراوانی را بوجود آورده است. یکی از این مشکلات مربوط به آن گروه از زندانیان است که بچه های نوزاد داشته و یا حامله هستند و مجبورند نوزادان خود را تا مدتی در زندان تحت مراقبت خودشان نگاه دارند و در این مورد بچههای زنان محبوس نیز به همراه مادرانشان قربانی جرایم و شرایط اجتماعی هستند. چنین فرزندانی از یک زندگی با ثبات خانوادگی محروم بوده و ممکن است در آینده از الگوههای رفتاری مادرانشان تبعیت کنند.
با این حال در مقایسه با تفاوت مردان و زنان در ارتکاب بزهکاری ملایم نظیر دزدی به مراتب کمتر از مردان بوده است. (احمدی 1995)
اطلاعات آماری زندانیان ایران در 6 ماه اول سال 1382 نشان می دهد که بیش از 96 درصد از محکومینی که به مجازات حبس محکوم شده اند، مرد می باشند (سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور 1382).
چارچوب نظری
نظریه های اولیه تفاوت در آمارهای جنایی زنان و مردان را به عوامل زیستی و روان شناختی نسبت می داده اند. نظریه پردازانی مثل لومبروزو و فروید علل زیستی و روانی را در تحلیل جنسیت و آمارهای جنایی مورد توجه قرار داده اند. آنها به تفاوتهای ذاتی میان زنان و مردان اشاره نموده و جنسیت را به عنوان یک نظام از روابط قدرت در جامعه انکار می کنند (احمدی 1377).
به عقیده فروید زنان در مقایسه با مردان بیشتر احساسی، حسود،انتقام جویی و منفعل هستند که این ویژگی ها با روحیه مادر بودن متعادل شده و این موجب کاهش مشارکت زنان در رفتار جنایی می گردد. (احمدی 1379) فروید موقعیت نسبتاً قدرتمند مردان در دنیا را امری بدیهی دانسته تا نمونه های گوناگونی از سلطه مردان نظیر خشونت خانگی و کودک آزاری را توجیه و تحلیل نماید.
نظریه تداعی اختلافی تبین زیستی و روانی تفاوتها در نرخ جرایم زنان با مردان را رد کرده و بر این باور است که رفتار مجرمانه یاد گرفته می شود و تحت شرایط زیستی تعیین نمیگردد.(ساترلند1942)
ساترلند بر این واقعیت تأکید دارد که زنان به صورت متفاوتی تربیت می شوند. برای مثال آنها همان آزادی های مردان را دارا نیستند و به همین علت نرخ جرایم زنان از مردان کمتر است. از دیدگاه نظریه کنترل اجتماعی پائین بودن میزان جرایم زنان نسبت به مردان ناشی از این امر است که در محیطهای خانگی کنترل بر دخترها بیشتر از پسرهاست.(هیوشی 1969)
بنابراین زنان هنگامی مرتکب جرم می شوند که از سوی مردانشان مورد کنترل قرار می گیرند. جامعه شناسی فرانوگرا در رابطه با جرایم زنان به هویت جنسی پرداخته و به هویت مردانه و رابطه آن با جرم و رفتارهای خشونت آمیز توجه نموده و این موضوع را مورد بحث قرار داده که جرم یک مسأله مردانه است. زیرا این مردان هستند که هویت آنها بر اساس خطر پذیری شکل گرفته است (اسمیت 1993) یک نوع شناسی از اثر سازی مردانگی را به تصویر کشیده که در آن شیوه ای که جنسیت در جامعه فرصتهای مشروع و نامشروع بیشتری را برای مردان نسبت به زنان بدست میآورد را مورد توجه قرار داده است. به این ترتیب اکثر مردان جرایمی را که هم ناشی از قدرتمندی است و هم از بی قدرتی نشأت گرفته است،مرتکب می شوند. در حالی که زنان اساساً مرتکب جرایمی می شوند که ناشی از بی قدرتی است. مردانگی براساس دسترسی به قدرت و منابعی است که در بیرون منزل و در محل کار وجود دارد و فرصت ارتکاب جرم در این مکان برای مردان بیشتر است. جامعه شناسی فرانوگرا هم چنین معتقد است از آنجا که هویت زنان به طور سنتی بیشتر بر اساس کار در منزل شکل می گیرد و نسبت به مردان از منابع و قدرت کمتری برخوردارند انواع جرایمی که آنها قادر به ارتکابش هستند،خیلی محدود می شود.
بحث و نتیجه گیری
به نظر می رسد که مجازات زندان در بازدارندگی از جرایم زنان تأثیر قابل توجهی نداشته است. زیرا در بسیاری از جوامع زنان محبوس پس از آزادی مجدداً مرتکب جرایم گردیده اند.(ریو 2000) بنابراین برای کاهش جرایم زنان در جامعه می بایست به آنها به عنوان قربانی شرایط اجتماعی نگریست و به منظور پیشگیری از وقوع جرم توسط زنان آنها را مورد حمایت های مادی و غیرمادی قرار داد.
با توجه به شرایط خاصی که زنان زندانی دارند، به حداکثر رساندن کارآیی و اثر بخشی زندان زنان باهدف بازپروری امری ضروری است. برای دستیابی به این هدف تربیت و تأمین نیروی انسانی شایسته و متخصص که بتواندموقعیت زنان را درک نماید برای استقرار در بخشهای مختلف زندان زنان،تشکیل مؤسسات آموزشی کارکنان امنیتی با هدف تربیت کارکنان امنیتی با تخصصهای مختلف برای زندان زنان،آماده سازی پذیرش اجتماعی و رفع مشکلات اقتصادی زنان زندانی در مراحل پایانی گذراندن دوره محکومیت و ایجاد خانه های بین راهی برای زنان زندانی به منظور برنامه ریزی در جهت مراقبت بعد از زندان و اطمینان از حل مسائل و مشکلات آنها و بعضاً تأمین جانی آنها می بایست در برنامه های بازپروری و اصلاحی زندانهای زنان قرار گیرد.
پیشنهادات
یکی از روشهایی که به منظور بازپروری و اصلاح زندانیان زن می توان در نظر گرفت، بازپروری با روش جایگزین زندان با هدف تغییر جهت دادن اصلاحی آنها از زندان به سوی برنامههایی که بسیار مفید تر از زندانی شدن است می باشد. برخی از روشهای جایگزین عبارتند از:
ارائه خدمات به جامعه: در این روش تنبیه مجرم تبدیل به کار برای جامعه می شود و مجرمین وادار به کار گردیده و از این طریق به توان بخشی و بازپروری مجرمین کمک می شود.
آزادی به قید ضمانت: در این روش مجرمین به جای حبس در زندان دوران محکومیتشان را تحت نظارت یک سرپرست و یا تحت یک شرایط رفتار سنجی در جامعه سپری می نمایند. برنامه ها به گونه ای طراحی شده که مجرمین در یک فضای اجتماعی که بر روی یک نوع خود انضباطی تأکید دارد مورد بازپروری قرار می گیرد.
مراکز گزارش روزانه: مجرمینی که تحت این برنامه قرار می گیرند، پس از مدتی می بایست به مراکزی که برایشان تعیین شده است، گزارش داده و با اختیار در هر جا زندگی کنند.
بازداشت خانگی: بازداشت با نظارت الکترونیکی انجام می شود و مجرمین می بایست از قوانین خاصی نظیر محدودیت ترک خانه تبعیت کنند. با این روش زنان مجرم با پدر و مادر و همسر و فرزندانشان در ارتباط می باشند.
- لینک منبع
تاریخ: شنبه , 28 بهمن 1402 (18:16)
- گزارش تخلف مطلب